Sunday, February 27, 2011

شانه های بلند

"جایزه نوبل به من هیچ ربطی نداره. اعصابم رو به هم می ریزه. از مدال خوشم نمیاد. به خاطر کاری که انجام دادم، به خاطر مردمی که کارم را می فهمن افتخار می کنم و می دونم هم که تعداد زیادی فیزیک دان وجود داره که از کار من استفاده می کنن. همین برای من کافیه. واقعا فایده ی اینکه یک نفری تو آکادمی سوئد بگیره بشینه تصمیم بگیره که کار یه نفر دیگه به اندازه کافی ارزشمنده که جایزه بگیره رو نمی فهمم. من قبلا جایزه ام را گرفته ام. جایزه همون لذت پیدا کردن چیز میزه، حالی که کشف یه چیزی به آدم می ده، مشاهده ای که بقیه مردم بتونن ازش استفاده کنن. این چیزا واقعیه، مدال برای من مصنوعی و غیر واقعیه. من به مدال و جایزه اعتقادی ندارم، اذیتم می کنه، مدال اذیتم می کنه، مدال و جایزه سرشونه اس، یونیفورمه، بابام منو اینجوری بار آورده نمی تونم تحمل کنم، این چیزا ناراحتم می کنه." - ریچارد فاین‌من، فیزیکدان برنده ی جایزه نوبل
"مي بينيد شما كه همه قشرها - الا يك دسته هاي كوچولو كه فاسد هستند و آنهااز خارج الهام مي گيرند - همه مشغول كار شدند. همه احساس اين معنا را مي كنند كه ما بايد براي كشورمان يك كاري بكنيم . دانشگاه هم مشغول همين كار است .دانشسراها هم مشغول همين كار هستند. رعيتها مشغول همين زراعت هستند. در دوروز پيش از اينكه رعيتهاي اطراف قم آمده بودند با بيلهاشان ، - جالب هم بود - خيلي من خوشم آمد خيلي از اجتماع اينها. دسته هاي گندم هم آورده بودند نشان مي دادند." - سخنرانی امام خمینی در جمع اساتيد دانشگاه تهران

Thursday, February 24, 2011

"با انتخاب خشونت، شما به اسلحه ای مجهز شده اید که حریفتان -دولت- بهتر و قدرتمندترش را داراست ." جین شارپ، مصاحبه با بی بی سی

همینطور کتاب از دیکتاتوری تا دموکراسی به فارسی و رهایی خویشتن به انگلیسی

برای خرید عید آمده بود ...

آری برای خرید هفت سینِ سیاهِ ساندیس و سارق و ساچمه و سرباز و سالوس شما سفاکان به میدان آمده بود. برای همین هم شب عید سرخ مرد. روز ۲۵ بهمن برای خرید عید آمده بود...

Tuesday, February 22, 2011

"از تو رخصت می طلبم تا بر جمهوری کافرپرور اسلامی ایران، لعنت و نفرین بفرستم." -- سروش

کافر قاتل است؟ کافر جانی است؟ کافر دزد است؟ کافر بچه باز است؟ کافر متجاوز است؟ کافر فاسد است؟ کافر گوسفند است؟ کافر چیست که به خیال تو در جمهوری اسلامی آن را پرورشش می دهند؟ از شکنجه و بازداشت دامادت متاسف ام. بگذار ساده و روراست بگویم. امیدوارم این حکومت هر چه زودتر ساقط شود. اما امیدوارم کسی مثل تو هم دخالتی در حکومت و قانون آینده اش نداشته باشد. امیدوارم کسی که انسانها را برابر نمی داند و رده بندی و مقام گذاری شان می کند در حکومت آینده ی کشورم هیچ نقشی نداشته باشد. به خیال تو من کافرم. تو مومنی. تو می روی بهشت برین و من می روم قعر جهنم. ببخشید حواسم نبود که تو روشن فکر دینی و عارف هستی. تو از لطف حق برخوردار می شوی و من از لطفش دور. اما حالا که روی زمینیم. حالا که همه برابریم. نیستیم؟ آیا این توقع زیادیست که فارق از هر نوع عقیده و اندیشه ای فقط به من بگویی انسان؟ این درخواست بزرگی است آقای سروش؟ خسته شده ام از این همه برچسبی که خورده ام. خسته ام از امثال تو آقای سروش! شما روشن فکران دینی ای که پوست گوسفند دارید و اگر بتوانید و قدرت پیدا کنید همین گرگ های درنده ای می شوید که دارند پاره پاره مان می کنند. امیدوارم حکومت آینده ی مملکتم جایی برای امثال تو نداشته باشد.

پ.ن.

به رخ کشیدن لقب دکتری یا مهندسی به مردم عادی، وقتی هدفی حرفه ای نداشته باشد، نشان شأن و بزرگی نیست؛ بلکه نشان از حقارتی نهان می دهد. مخصوصا اگر معلوم نباشد آن مدرک دکترا اصلا در چه رشته ای باشد، از کجا باشد و از همه بدتر در دومین وبسایت شخصی ازش استفاده شود. ارشدِ شیمی تجزیه آقای دکتر؟
"کی کس خل تره حالا هان؟ کی؟! کی؟! هاهاهاهاها. یکی طلبت!" [بوق ممتد]

پیام کوتاه معمر قذاقی رهبر مسلمین جهان، در تماسی تلفنی با مدعی دیگر رهبریت مسلمین جهان

Monday, February 21, 2011

تظاهرات مسالمت آمیز ایران

- روح القدس؟
+ بله بارالاها.
- ببینم این مسیحِ منه این پایین داره اینقد کتک می خوره؟
+ بله بارالاها. گونه ی راست و چپش رو هی میاره ببینه کِی از رو می رن.
لابد کابوس های شبانه ات را به بیدار ماندن در این روزها ترجیح می دهی. لابد این روزها، چُرت روزانه ات هم با فریاد و نفس نفس زدن پاره می شود. غرش آزادی حتما روزگاریست که خواب از چشمان کورت ربوده است. لابد حدسش را هم نمی زدی تقدیر اینگونه رقم بخورد. لابد حدسش را هم نمی زدی بعد از خواندن آن نمازهای سوزناک در آن زندان ها کارت به اینجا برسد. لابد حدسش را هم نمی زدی آن "شیخ مفلوک" مثل فرشته از این دنیا برود و تو ضحاک مفلوک زمانه شوی. شیخ! زمانه بازی غریبی دارد. حدس بزن؛ حدسش را حتما بزن که چطور تو را هم مثل آن قاتل تکریتی یک روزی همین روزها از سوراخت می کشند بیرون. آسد علی آخ آسد علی! حدسش را حتما بزن چه روز سختی خواهد بود آن روز؛ روز قضاوت میلیونها من و یک تو. چه روز سختی خواهد بود!

Saturday, February 19, 2011

"میکروب" های آزادی خواه از بین نمی روند و در اثر حماقت دیکتاتورها افزون تر و با جهش ژنتیکی از نوعی به نوعی دیگر تبدیل می شوند.

رونوشت به همراه یه تاپاله میکروب واقعی به درب دفتر مقام معزم (رفتنی)

Wednesday, February 16, 2011

بوی روز قضاوت می آید، آسِد علی!

Monday, February 14, 2011

نگاه های خیره ی محو با تامل های طولانی بی فایده بین سرکار رفتن، کلید در را انداختن، غذا پختن، ظرف شستن و لباس پهن کردن؛ این شده است روزمرگی من بدون تو. انکار و خشم و چانه زنی را از سر گذراندم. به من بگو پس این غم لعنتی کی به پذیرش می انجامد؟

Saturday, February 12, 2011

گُــُـــُـــُــُــُـــُـــُـــُـــُـــُُـُـــُـــُـــُــــُــُـُــُـــل. مصری ها سر از پا نمی شناسند. باریکلا به این استقامت! باریکلا به این شهامت! حالا بچه های مصری با این گل طلایی ارزشمند در وقت اضافی می رن به مرحله ی فینال. استادیوم یکپارچه سرود آزادی می خواند. خیلی از هموطنانمان هم در استادیوم حضور دارند و با اشک شوق بچه های مصری رو تشویق می کنند. با به نمایش گذاشتن یک بازی تماشایی حالا این مصری ها هستند که با اعتماد به نفس می رن به فینال جام حذفی ملت های کتک خورده....

- خوب آقای ایرانی بازی رو چطور دیدید؟
+ بازی خیلی تماشایی بود. مصر بازی استقامتی خوبی به نمایش گذاشت و این استقامتشون بالاخره در وقت اضافی دوم به نتیجه رسید.
- حریف رو چطور ارزیابی می کنید؟
+ حریف خیلی قدر بود، خوب مقاومت کرد اما بی آبروی بی آبرو هم نبود و بالاخره گل خورد. البته بی انصافی نباید کرد که بچه های مصری هم واقعا بازی تماشایی رو به اجرا گذاشتند.
- آقای ایرانی به مساله ی جالبی اشاره کردید. بی آبرویی. به نظر شما علت باخت ما در نیمه نهایی این جام همین بی آبرویی حریف بود؟
+ صد درصد. شرم را خورده بودند و آب رو را قی کرده بودند و این باعث شد که متاسفانه ما در مرحله نیم نهایی متوقف شیم.
- آقای خارجی داوری رو چطور دیدید؟
= داوری به نظرم بر خلاف گذشته خیلی خوب عمل کرد. داور آمریکایی به همراه کمک داورهای غربی اش خیلی به موقع سوت می زدند، در همه ی مراحل حضور داشتند و به خوبی کارت می دادند.
- به مساله ی داوری اشاره کردید. داوری این مسابقه رو با داوری مسابقه ی ما چطور مقایسه می کنید؟
= داوری در مسابقه ی ما متاسفانه خیلی ضعیف عمل کرد. ظاهرا سوتش را در شورتش گم کرده بود. البته آخرهای بازی پیدا کرد و یک سوت هایی هم زد که حریف هم اصلا توجهی نمی کرد. البته حریف بی آبروتر از این حرف ها بود و اصولا به حرف داوری وقعی نمی ذاشت.
- آقای ایرانی فکر می کنید علت بی نتیجه بودن تلاش های ما در جام ملت های کتک خورده چیه؟ چرا ما نمی تونیم این جام رو ببریم؟
+ ببینید ایران خانوم، ما یک بار در سال ۱۳۵۷ تونستیم حریف رو در نیمه نهایی شکست بدیم. اما متاسفانه در فینال که دیگر باید با خودمان بازی می کردیم باختیم. ببینید ما روی فوتبال در آن موقع متاسفانه به صورت بنیادی کار نکرده بودیم. هنوز هم خیلی کار نکرده ایم و راه نپیموده زیاد داریم. ما به جای اینکه کار بنیادی کنیم هی مربی عوض می کنیم. با مربی عوض کردن فوتبال درست نمی شود. اگر بنیادی کار کرده بودیم می تونستیم جام رو ببریم و از این به بعد در جام ملت های کتک نخورده بازی کنیم. متاسفانه این اتفاق نیوفتاد و حریف هم از آن سال خیلی قدرتر شده. البته ما هم خیلی فوتبالمان پیشرفت کرده اما خوب حریف هم خیلی بی آبروست.
- آقای ایرانی فکر می کنید مصری ها جام را ببرند؟
+ ببینید ایران خانوم، مصری ها در فینال بازی سختی در پیش دارند. خودشان در واقع حریف خودشان هستند و این سخت ترین مرحله ی جام ملت های کتک خورده است. باید دید که مصری ها می توانند با یک بازی هوشمندانه و تاکتیکی از این مرحله هم پیروز بیرون بیایند یا نه.
- به امید آن روز. ممنون از مهمانان عزیز که لطف کردند و با نظرات کارشناسی شون (!) ما رو بهره مند کردند. خوب برنامه ی امشب جام حذفی ملت های کتک خورده در اینجا به پایان می رسد. هموطنان عزیز اشک هایتان را پاک کنید و غصه نخورید. ما هم یک روزی این جام را بلند می کنیم. بدرود و شب ظلمتتان کوتاه!

Thursday, February 10, 2011

بنابراین زن موجودیست زودباور، فریبکار، متمرد، کم اراده، ضعیف النفس، اغواکننده، خودخواه و خودپرست، همدم و همداستان شیطان و نباید کوچکترین اعتمادی بهش کرد. زن باعث و بانی تمامی بدبختی های بشریت (مرد) است. اگر تعجب کردید چرا هذیان می گویم، در داستان رانده شدن آدم از بهشت به خاطر ندانمکاری های حوا دوباره تامل کنید تا برایتان یادآوری شود که اساسا نگرش دین (و جامعه) به زن در این چند هزار سال اخیر چه بوده است. کفاره ی تاریخی این ستمی که بر زن رفته چیست؟

Tuesday, February 08, 2011

محبوبیت و مردم پسند بودن دو راه دارد. راه اول شناختن علاقه ای عمومی در مردم و ارائه کردن خود بر طبق آن است. راه دوم شناساندن علاقه ای جدید به مردم و عمومی کردن آن است. راه اول آسان است و راه دوم سخت. راه اول ابتذال است و راه دوم هنر.

Sunday, February 06, 2011

اصل اول قانون اساسی آلمان:
شأن انسانی نباید نقض شود. احترام و حفاظت از آن وظیفه ی دولت است.

این اصل شالوده ی فلسفه ی اخلاق کانت، فیلسوف آلمانی است. حقوق بشر را می توان از این اصل به صورت مستقیم استنتاج کرد.

اصل اول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه‏اش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیت‏الله‏العظمی امام خمینی، در همه‏پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی‌الاولی سال یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اکثریت ۹۸٫۲٪ کلیه کسانی که حق رأی داشتند، به آن رأی مثبت داد.

این اصل که در واقع اصل نیست و به قول دوستی بیشتر شبیه داستان های کتاب اجتماعی سوم دبستان است، شالوده ی فلسفه ی خمینی، دیکتاتور (و قاتل) بزرگ ایرانی است که تصمیم گرفت به جای آزادی و عدالت و شان انسانی، اسم خودش را با آن همه لقب و دستک در اصل اول قانون اساسی بچپاند و با خودرایی بگوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر.

این را گفتم که یادم باشد یک روزی، یک جایی، دلم گرفت و آرزو کردم که ای کاش ما هم مثل آلمانها بعد از یک شروع دوباره، بتوانیم یک اصل اول خوشگلی مثل این داشته باشیم. به امید آن روز!

سِفتاخیز

... در اقدامی کم سابقه مقربان بهشت در اعتراض به وضعیت معیشتی خود دست به تظاهراتی گسترده مقابل دفتر خداوند زدند. این تظاهرات ظاهرا در اعتراض به وعده های تحقق نیافته ی ارضای مومنان در بهشت است. یکی از مقربان در مصاحبه با بی.بی.شی (خبرگزاری شیطان) گفت: "فرشته جان اینا پستوناشون گنده س اما کار بلد نیستن هیچی. یکیشون که اصن فرار کرد! چیز ما رو دید فکر کرد ماری شیطونی دیده. دیگه بابا شیطون که دیگه بعد قیامت که اینجا ظاهر نمیشه که! حالا ما اون دنیا چیزی نگفتیم اما دیگه این دنیا می خوایم حال کنیم دیگه. دوزخی ها خیلی بهترن." جبرئیل رئیس دفتر خداوند در اقدامی تلافی جویانه کارت های ورود به بهشت تمام دوزخیان را تا اطلاع ثانوی بی اعتبار دانست و دستور به محدود کردن جوی های شیر و عسل داد. جبرئیل ابراز امیدواری کرد که برای باکرگان محترم کلاس های تقویتی (مقعدی) به همراه فیلم گذاشته شود تا آموزش و آمادگی های لازم به آنها داده شود. این در حالیست که طی سالهای اخیر همزمان با تهاجم فرهنگی دوزخیان و ورود نسل جدید مومنان به بهشت تقاضا برای باکرگی کاهش شدیدی یافته و مقربان بیشتر جویای افراد با تجربه و کاردان که بیشتر هم ساکن طبقات پایین دوزخ اند می شوند. یکی از باکرگان در مصاحبه ای با بی.بی.شی گفت "چرا کسی به فکر ما باکره ها نیست آخه؟ چرا مسوولین کاری نمی کنن؟ این دوزخی ها رو چرا بیرون نمی کنن؟ این دوزخی ها اورجی اورجی میان بهشت اینا رو کی راه می ده؟ کلاس به چه درد ما می خوره؟ پس ما بعد از این همه سال صبر و تحمل در اون دنیا بیایم حالا کون بدیم؟ این شد کار واسه ما؟" به گزارش شاهدان عینی در میان بوق های شیپور صوراسرافیل (فرشته ی پروپاگاندا) و رعد و برق های جبرئیل (فرشته ی برق و ارتباطات) شعارهایی با مضمون "ننگ ما ننگ ما خدای الدنگ ما" شنیده می شد. در خبری دیگر شبکه ی اینترنت بخش بهشت امروز با اختلالاتی مواجه شد. به گفته ی صاحبنظران این امر بی ارتباط با ...

Saturday, February 05, 2011

persian gulf

تلاش عرب ها برای پیدا کردن هویتی تازه، دست و پا زدن فارس ها برای بازیافتن هویت از دست رفته. جنگ و دعوای نژادی دو ملت بی هویت، بر سر موضوعی بی اهمیت. واقعا چه فرقی می کند اسمش چی باشد؟
عصر روز تعطیل، ناهاری که گور پدرش، دوستانی که گور پدرشان، تلفنی که گور پدرش، شکمی که خالیست، ته شرابی که مستقیم در خون تزریق می شود، مغزی که به آهستگی کرخ می شود، آرام می شود، می ایستد، موزیک خوبی که در پیش زمینه انگار از رنج بزرگی می نالد، خورشیدی که آخرین زورهایش را می زند، چشمانی که به سختی تلاش می کنند، پلک هایی که در آغوش یکدیگر می لغزند، خودی که نیست می شود، محو می شود. مستی عصر... ای کاش همین جا متوقف شوم.

Thursday, February 03, 2011

بِأیِّ ذَنْبٍ قَتَلَ؟
وی سپس در اواسط عمرش به بیماری مهلک وطن پرستی دچار شد و پس از مدتی هم قوه ی تعقلش را به کل از دست داد. او اما خوشبختانه به جایش سبیل های چخماقی خوبی بدست آورد که تا آخر عمر هم حفظشان کرد.

این سی سال کجا بودید دلقک ها؟ آزادی و دموکراسی کی مهم شد برایتان؟

از چه تعجب می کنی؟ از قساوت قلب و مزدوری شان حیران شده ای؟ با تعجب می پرسی مگر می شود آدمیزاد اینقدر حرامزاده باشد؟ این ها همان شکارچی هایی اند که ده ها هزار سال با نیزه و کمان به قبیله ی آرام مجاورشان حمله می کردند، مردانشان را از تیغ می گذراندند، کلبه هایشان را آتش می زدند، زنانشان را حامله می کردند و بچه های یتیمشان را سرگردان جنگل ها خوراک شیر و پلنگ می کردند. آری دوست من! تناسخ ژن های همان قاتل هاست که به جانمان افتاده است. امروز شکل عوض کرده اند، نیزه و کمان از دست انداخته اند، چفیه به گردن می اندازند، سوار بر موتور و شتر و اسب برای مشتی ریال و دینار و پوند با چوب و سنگ و اسلحه و شیشه نوشابه به جان انسان های آرام و آزاد می افتند و خاطرات اجداد متحوش تجاوزگرشان را زنده نگه می دارند. تعجب می کنی؟

Wednesday, February 02, 2011

مجسمه ها لب ور نمی چینند، داد و قال نمی کنند، کمر خم نمی کنند. مجسمه ها زیر بار غم عالم آنقدر سکوت می کنند تا به نرمی ترک می خورند و به سختی در هم فرو می ریزند.