از چه تعجب می کنی؟ از قساوت قلب و مزدوری شان حیران شده ای؟ با تعجب می پرسی مگر می شود آدمیزاد اینقدر حرامزاده باشد؟ این ها همان شکارچی هایی اند که ده ها هزار سال با نیزه و کمان به قبیله ی آرام مجاورشان حمله می کردند، مردانشان را از تیغ می گذراندند، کلبه هایشان را آتش می زدند، زنانشان را حامله می کردند و بچه های یتیمشان را سرگردان جنگل ها خوراک شیر و پلنگ می کردند. آری دوست من! تناسخ ژن های همان قاتل هاست که به جانمان افتاده است. امروز شکل عوض کرده اند، نیزه و کمان از دست انداخته اند، چفیه به گردن می اندازند، سوار بر موتور و شتر و اسب برای مشتی ریال و دینار و پوند با چوب و سنگ و اسلحه و شیشه نوشابه به جان انسان های آرام و آزاد می افتند و خاطرات اجداد متحوش تجاوزگرشان را زنده نگه می دارند. تعجب می کنی؟