Monday, August 31, 2009

Social justice in action:

survivors, victims and statistics of Titanic
Category Number aboard Number of survivors survived lost
First class 329 199 60.5 % 39.5 %
Second class 285 119 41.7 % 58.3 %
Third class 710 174 24.5 % 75.5 %
Crew 899 214 23.8 % 76.2 %
Total 2,223 706 31.8 % 68.2 %
"I've got my ideal job. I like to sing, I like to dance, I like to bang drums and dress up, and someone pays me – it's incredible" --Florence Welch

Tuesday, August 25, 2009

آقام خامنه ای رو می خوام یه شب
ببرم یواشکی به صحرا به دشت
یه دوربین دو چشمی بذارم رو اون عینک ضخیمش
آرام آرام ببرم از زمین به آسمون اون محاسن بلندش
یادش بیارم خدایی اگر باشه کجا هاست
ولی امر مسلمینی اگر باشه کجا هاست
شاید سر اش به آسمان ماند مدتی
نفس راحتی کشیدیم ما حتی اندکی
شاید عمامه از سر اش برافتاد
خدا را چه دیدی
شاید خیال بندگی به سراش افتاد

Monday, August 24, 2009

خدایا آیا تو کور بودی که کلیتوریس را بیرون واژن آفریدی؟

Sunday, August 23, 2009

مرزهای نور را بدر. مرا به بی نهایت تاریکی برسان.

Wednesday, August 19, 2009

اونیکه به ترانه در زندان تجاوز کرد شیطان بود؟ با من چه قدر تفاوت داشت؟ آیا واقعا من هرگز نمی توانستم به ترانه در زندان تجاوز کنم؟
اگر می دانستی با چرخش دیگر سکه ی تقدیر قهرمانت چه راحت می توانست ضد قهرمان باشد و ضد قهرمانت چه راحت قهرمان. اگر می دانستی ...

Tuesday, August 18, 2009

تو می دونی من ازت خوشم نمیاد من هم می دونم که تو از من خوشت نمیاد. اما نمی دونم چیه که رودرواسی داریم با هم. دقیقا نمی دونم چیه که حال نمی کنیم با هم. بیا به جای اینکه هر روز به هم به زور لبخند بزنیم یه بار فحش رو بکشیم به هم. شاید فرداش داوطلبانه لبخند زدیم به هم.

Friday, August 14, 2009

صدای پتک قدم هایش همیشه از دورادور می آمد
گاهی کوتاه و گاهی بلند
گاهی آهسته و گاهی تند

سالهاست که چشم بر این در دوخته ام
صدای اش را اما چنین بلند نشنیده بودم
انگاری که پشت در است
سیاهی سایه اش بر نور درون ام افتاده است
با تبر می کوبد بر در
در را انگاری که دارد از جا بر می کند

پشت این در
تاریخ سیاه من است

آمده است تا دوباره خانه خرابم کند
این بار اما حفره ای به گشادی کس مادرش
بر پیشانی اش می کارم

با شاتگانم

Friday, August 07, 2009

بر کفر نماند و بر ظلم ماند

Wednesday, August 05, 2009

Saturday, August 01, 2009

گفتی زشتی درونت را بپذیر
تا به آرامش برسی
کس شر گفتی کریشنای من
پذیرفتم و حالا روحم را دارد مثل علف هرزه می گیرد

باید می جنگیدم از همان اول
کس شر گفتی
بعضی وقت ها فکر می کنم که شکستن قالب های سنتی بی منطق از ترک اعتیاد به هرويین هم سخت تر باشه. هر چه می شکنی اشان دوباره بر می گردند به نحوی. هر چه سخت تر بشکنی اشان سخت تر بر می گردند. هر چه سن بیشتر بالا می رود سخت تر می شوند!

آنقدر سخت است که بعضی وقت ها وسوسه می شوم که بگویم گور بابای هر چه open minded بودن است! بذار به خماری سنت ام بمانم...
محکوم به گذشته ایم
به گذشته ای که دستی در آن نداشتیم

لعنت بر تو ای تقدیر زشت