Thursday, August 12, 2010

- حسن؟! اشكه اين؟ چته چيزي شده؟!
+ از بالاترين لينك شدم. داغ شدم.
[سمفوني شماره پنج بتهوون نواخته مي شه]
- شت.
+ آره واقعا شت.
- كي لينكت كردن؟!
+ نصفه شب به وقت تهران.
- روز آمريكا؟ بد شانسي در بدشانسي. حالا اشكال نداره بابا. بي خيال پيش مياد.
+ نمي دونم چي كار كنم واقعا. آبروريزي.
- حالا چندتا مثبت خورده؟
+ شص هفداتا.
- خوب خدا رو شكر بازم. ضرر به اون حد نبوده.
+ بار اول نيست آخه.
- شت. كسي از بچه ها خبر داره ازين موضوع؟
+ نه هنوز كسي نمي دونه. ممد جان من نگي به كسي اين قضيه رو. نمي دومم با چه رويي توضيح بدم.
- نه حسن نگران نباش. پيش خودمون مي مونه.
+ چي كار كنم حالا ممد؟
- ضرريه كه خورده ديگه. كامنت دوني نداري كه؟ ببندش سريع اگه داري. آدرس ايميلتم بردار. يكي دو ماه هم چيزي ننويس آبها از آسياب بيوفته. شايد مجبور شي يكي دوبار مقام معظم رو لينك كني تا ديگه بي خيال وبلاگت بشن.

[حسن با چشمان خيس فرياد مي زنه و مي گه خداااااااا چرا من چرا من آخه. اااااااااا. ممد حسن رو بغل مي كنه و هي مي گه آروم باش. آروم باش. همه چيز درست مي شه. اميدت رو از دست نبايد بدي. سمفوني ادامه پيدا مي كنه.]