Sunday, January 02, 2011

مهد کودکِ گودر

ایکیو سان رو یادتونه؟ یه قسمت داشت بچه که بود یه دفه خورده بود زمین بعد گریه می کرد از مامانش می خواست بیاد بلندش کنه. بعد مامانش بلندش نمی کرد. می گفت خودت باید بلند شی. بعد هی ایکیو سان گریه می کرد باز مامانش کاری نمی کرد. بارون هم می اومد تازه. بعد مامانش روش رو اونور کرده بود یه اشکم اومد از چشمش که آخی بچه ام چه قد گریه می کنه. اما خوب مامان باشعوری بود دیگه. مثه مامانای این دهه شصتی هفتادی ها نبود. هیچی خلاصه بالاخره ایکیو سان که نا امید شد از کمک مامانش خودش کونش رو هم کشید پاشد. بعد ایکیو سان شد آخرش دیگه. پسر مستقل قوی و خوب و اینا.

حالا اینایی که هی از تنهایی می گن و هی می گن زیر دوش گریه می کنن و هی می گن تنهایی ینی فلان و اینا رو شما لایک نزنین. اینا رو بذارین اَر بزنن یه کم. خودشون پا می شن. هی لایک می زنین زیر نوشته هاشون هی کامنت می ذارین خوب اینا هم هی ار می زنن دیگه. نکنین. ایکیوسان ها رو خراب نکنین.