Thursday, December 23, 2010

ویلدورانت خوانی

مهاجرت دویست خاندان مکی به مدینه باعث کمبود غذا در مدینه شد. محمد این مشکل را چنان حل کرد که مردم گرسنه می کنند: به دست آوردن غذا از هرجا که شد. پس به پیروان خود فرمان داد، به رسم معمول قبایل عرب، به کاروانهایی که از حدود مدینه می گذشتند بتازند. [...] حمله به قافله ها مکرر شد و تعداد مهاجمان فزونی گرفت و بازرگانان مکه، که زندگی اقتصادیشان وابسته به امنیت کاروانها بود، متوحش شدند و درصدد انتقام از محمد و مسلمانان برآمدند. [جنگ بدر] ...

محمد که از پیروزی بدر نیرو گرفته بود، رسوم جنگ را به کار بست و به دفع مخالفان پرداخت. از جمله، زنی شاعر به نام عصما در اشعار خود بدو تعرض کرد؛ عمیر، که یک مسلمان نابینا بود، شبانه به خانه ی او رفت و در حال خواب به شمشیر سینه اش را درید. روز بعد محمد از عمیر پرسید: «آیا تو عصما را کشته ای؟» وی جواب داد: «آری ای پیامبر خدا.» پیامبر گفت: «خدا و پیامبرش را یاری کردی.» عمیر گفت: «آیا از این جهت مسئولیتی به عهده ی من است؟» پیامبر فرمود «خیر، در این مورد حتی دو گوسفند با هم درگیر نخواهند شد.»

همچنین، یکی از یهودیان به نام ابوعفک که نزدیک صد سال داشت پیامبر را هجو کرد؛ دو تن از مسلمانان او را که در حیاط خانه اش خفته بود کشتند؛ و شاعر دیگری به نام کعب ابن اشرف، که مادرش یهودی بود و در مدینه اقامت داشت، وقتی محمد را علیه یهودیان مصمم دید، از اسلام روی گردانید و قصیده ها سرود و قریش را تحریض کرد که انتقام شکست خویش را بگیرند و از زنان مسلمان سخن به میان آورد و خشم مسلمانان را برانگیخت. پیامبر فرمود کیست که شر ابن اشرف را کوتاه کند؟ روز بعد، سرشاعر را پیش پای وی انداختند.

[...] بلافاصله، محمد با سه هزار تن از مسلمانان به یهودیان بی قریظه حمله برد. چون تسلیم نشدند، اسلام میان مسلمانی و مرگ مخیرشان کرد. ششصد مرد جنگجوی آنها کشته و در بازار مدینه دفن شدند، و زنان و کودکانشان به فروش رفتند.

[...] پس از آن حمله ای به یهودیان خیبر، که در فاصله ی شش روز راه در شمال خاوری مدینه اقامت داشتند، انجام گرفت. یهودیان به سختی از خویشتن دفاع کردند و در اثنای زد و خورد ۹۳ تن از آنها کشته شدند؛ سرانجام، بقیه تسلیم شدند. به آنها اجازه داده شد در محل خود بمانند و زمین را زراعت کنند، به شرط اینکه همه ی املاکشان متعلق به مسلمانان باشد و یک نیمه از محصولات خود را به فاتحان تسلیم کنند. بدین ترتیب، این عده از جنگ ضرری ندیدند، مگر پیشوایشان کنانه و پسر عمویش که، چون قسمتی از دارایی خود را نهان کرده بودند، سرشان را از دست دادند. صفیه، یک دختر هفده ساله ی یهودی که نامزد کنانه بود، به صف زنان پیامبر در آمد.

تاریخ تمدن (عصر ایمان، بخش اول) صفحات ۲۱۵-۲۱۸ (ویراسته ی دوم، چاپ ۱۳۶۸)