Sunday, December 12, 2010

عالی! فوق العاده!

از من می پرسی

خوب کشیدم؟
خوب می زنم؟
خوب نوشتم؟
خوب می خونم؟
خوب رفتم؟

از تیررس چشمانت فرار می کنم و می گویم عالی! تو دوباره از من تایید می خواهی که واقعا هیچ نقصی نداشت و من هم دوباره می گویم بی نقص بود. به هر حال دیگر سنی از من گذشته است. دیگر می فهمم که به تو نباید هیچ وقت حقیقت را گفت. می دانم که تحمل انتقاد را نداری. اگر بگویم چرند کشیده ای، مزخرف می زنی، شر و ور می نویسی، صدا نداری یا اینکه استعداد نداری سرخ می شوی و می خندی و در لحظه از صداقتم تشکر می کنی اما بالاخره ذات مغرورت روزی بد جوری دمار از روزگارم در می آورد. حرفی که دوست داری بشنوی را بهت می گویم . عالیه. عالی بودی. هم تو خوشحال می شوی و هم من نیش نمی خورم. هر دو خوشحال خواهیم بود. چاپلوسی بهای آرامش من و توست.