Tuesday, April 20, 2010

وبلاگ نویس باتجربه

روبنده دارد. او همه را می ببیند و هیچ کس او را نمی بیند. هر چقدر هم که معروف است، خواننده دارد یا نوشته هایش دست به دست می چرخد، سختی ناشناس ماندن را تاب می آورد و آدرس وبلاگش را به شریک زندگیش لو نمی دهد. با اینکه خیلی در دنیای واقعی چولمن و دست و پاچلفتی است اما وسوسه نمی شود که به شریکش بگوید که عوضش چقدر در دنیای مجازی کارش درست است؛ چقدر خدا است. چقدر همه برای نوشته هایش لایک می گذراند. او به خوبی می داند لو دادن آدرسش در کوتاه مدت خیلی فایده دارد و یکی دو ماه میزان و کیفیت سکسش به طرز عجیبی بهبود پیدا می کند اما او واقع بین تر و باتجربه تر از آن است که ضرر و زیان دراز مدت را برای سودی کوتاه مدت بخرد. وبلاگ نویس باتجربه به خوبی می داند که اگر شریک زندگیش وبلاگش را پیدا کند بعد از مدتی که حافظ وبلاگش شد در هر بحث و مشاجره ای نوشته ای از آن را بر سرش می کوبد. تیکه های ظریف بارش می کند. خالی بندی هایش را به رویش می آورد؛ اسمش را بین دوستانِ دوست جونش لو می دهد. بین دوستانِ غیر دوست جونش هم آدرسش را لو می دهد؛ و آنها هم با نتایج منطقی او را می شناسند. وبلاگ نویس باتجربه به خوبی می داند که اگر چنین کند چندی نمی گذرد که در یک جمع دوستانه که می رود ناگهان متوجه لبخندها و نگاه‌ های معنادار خواهد شد. وبلاگ نویس با تجربه هیچ وقتِ هیچ وقتِ هیچ وقت آدرس وبلاگش را لو نمی دهد چون که یک بار به این نتیجه ی غیرقابل اجتناب رسیده است که باید وبلاگ پر طمطراقش را در یک حرکت ساده بیاندازد سطل آشغال و از نو شروع کند. و تو چه دانی که آن حرکت ساده ی حذف وبلاگ چقدر دردناک و افسرده کننده بوده است برایش. از صد طلاق سخت تر.