Thursday, February 04, 2010

خراب رفیق

برای نتیجه درخواست یک کار مهم که تعیین کننده ی مسیر زندگیت برای سه سال آینده است منتظر جواب ایمیلی هستی. بلینگ! یه ایمیل اومد! ضربان قلب ۱۲۰. ایمیل چیه؟ «هیچ وقت به وب کم اعتماد نکنید». دو تا پستان گنده ی یک آدم رو نشان داده. سکرول می کنی پایین یک سبیل در رفته نشسته پشت کامپیوتر. غرغری می کنی و دوباره به کارت می رسی. بلینگ! دوباره همان ضربان بالای قلب و چک ایمیل با ترس و لرز. «مدل جدید مایو (16+)». مایوهای زنانه ای که دو تا بند روی پستان ها دارد و دو تا بند اینور و آنور عورت. غرغر بلندتری می کنی و دوباره به کارت می رسی. بلینگ! ضربان قلب، با عجله چک می کنی ایمیل رو. باز هم رفیق بیکار. «پسرِ هیتلر پیدا شد!» یه آدم صورتش را لای پای یک زنی گذاشته است و پشمهای خانمه شده است سبیل هیتلری. این دفعه حسابی حرص می خوری و یک ایمیل جانانه می نویسی در جواب دوست قدیمیت و می شوریش می ذاری رو بند خشک شه. در ایمیلِ عصبانیتت می نویسی که همه بیکار نیستند مثل او و برو برای خودت یک کاری جور کن و چهار تا تیکه ی درشت می بندی به نامه. چند دقیقه می گذره، از خودت ناراحتی که چرا عکس العمل زیادی نشون دادی. بلینگ! ایمیل را با بی میلی باز می کنی. جواب کاری که برایش تقاضا کرده بودی. رد شدی. فوق العاده. عالی. از این بهتر نمیشه. به هم خوردن رفاقت ۱۰ ساله و بیکاری سه سال آینده در چهار تا ایمیل. شروع می کنی به فروارد کردن آن ایمیل پسرِ هیتلر به بقیه ی رفقا و نوشتن نامه ی بیخیال بابا یه چرتی من گفتم به دوست قدیمی...