Sunday, January 30, 2011

رابطه ماشین نیست که وقتی به پت پت افتاد کاپوتش را بشود بالا داد و تعمیرش کرد. تازه اگر اصلا مکانیکی هم بلد باشی. چطور باید گفت؟ تعمیر کردنی نیست. ای کاش بود. ای کاش می شد گردن خم کرد و به آن کسی که عمری را باهاش گذرانده ای و غم زده در ماشین نشسته و بیرون را نگاه می کند مثلا گفت "عزیزم فکر می کنم تسمه پاره کرده ایم. نگران نباشی ها؟ تسمه اضافی داریم. تو نگران نباش من تو را خودم می برم شمال." اگر صدای تلق و تولوق می آید معنایش اینست که کمی زیادی خیلی دیر شده است. شبیه کابینی که از تسمه اش کنده شود. نمی شود گردن خم کرد و گفت نگران نباش عزیزم تسمه ی اضافی داریم همه چیز درست می شود. کاری نمی شود کرد که؛ هر دو سقوط می کنند دیگر! اینکه کدام یک از دو نفر در رابطه "اول" مقصر بوده و یا اصلا کسی مقصر بوده تفاوتی در اصل مساله ی سقوط نمی کند. واقعیت اینست که دو نفر که عمری را در یک کابین با هم سپری کرده اند حالا با سرعت تمام دارند از عرش رویاییشان پایین می آیند. نه با شناختنش چیزی حاصل می شود و نه آن رابطه بال در می آورد. البته شاید تجربه شود. اما واقعا گور پدر چنین تجربه ای که قرار است دوباره روزی به کار آید.

مهمترین مساله (البته بعد از زنده ماندن) این است که این روابط مرده را بتوان هر چه سریعتر به خاکِ خاطره سپرد. دوای تلخ اش هم تکرار این حقیقت است که زندگی کوتاه است و دنیا پر از موقعیت های دیگر. شانس قبلی فقط یک شانس از میان شانس های دیگر بوده است که دریای تصادفی طبیعت به تورتان انداخته است.