Saturday, November 06, 2010

بیلم کو

واقعیت اینست که حدود ۱۸۰ سال بعد از تولد پیامبر یکی از خلفای بنی امیه کعبه را محاصره می کند و در اثر اصابت سنگی از منجنیقی، حجر الاسود خرد می شود به طوری که مجبور می شوند بعدا آن را به هم بچسبانند. حدود ۴۰۰ سال بعد عده ای از قرمطیان سنگ را کلا می دزدند و با خودشان می برند به یمن و می گذارند در تاقچه ی مسجدشان و حالش را می برند! ظاهرا سنگ حدود ۲۰ سال بعد دوباره به مکه منتقل می شود. البته اگر اصلا همان سنگ بوده باشد. داستان های دیگری هم هست که ظاهرا یک نفر کارهای بدی روی حجرالاسود کرده که گفتنش اصلا در شان این وبلاگ نیست. [+]

و البته همه انشالله درس های شیرین و البته بسیار مفید کودکی شان را به یاد دارند؛ داستان به دنیا آمدن پیامبر اسلام در سال عام الفیل. در این سال ابرهه ی احمق تصمیم می گیرد به مکه حمله کند که در میانه ی راه به دست ابابیل که پرنده هایی بودند که سنگ به دندان داشتند غافل گیر می شود. سنگ ها می خورد در ملاج ابرهه و فیل هایش و همه شان نابود می شوند. چند وقت بعد هم پیامبر به دنیا می آید لابد. جدای از احمقانه و خنده دار بودن کل داستان سوالی که می ماند اینست که در سالهای بعد چه کسی دقیقا خواب بود. ابابیل، خدا یا مسلمانان؟