Thursday, September 23, 2010

تو فرض کن توی یه اتاق کوچک ۴-۵ تا بچه ی فسقلی نگه داشتی. یه مدت نگهشون می داری ببینی چی کار می کنن. نهایت بدی ای که یکیشون در حق اون یکی می تونه بکنه چیه. آب نبات اون یکی رو کش بره یا مثلا یکی موهای یکی دیگه رو بگیره بکشه. یا یکی مداد رنگی هاش رو به اون یکی نده. حالا فرض کن یه بچه رو از تو این اتاق می کشی بیرون می گی برو به بقیه بگو اگه آب نبات هم دیگه رو کش برین اتاق این وری که اومدین مامان آب مذاب می ریزه تو حلقتون. یا اگه مداد رنگی هاتون رو به هم ندین جزغاله می کنتتون. یا اگه وشگون بگیرین هم دیگه رو تبدیل می کنتتون به سگ بعد دارتون می زنه بعد هر شب تا صبح جسدتون رو جزغاله می کنه بعد دوباره زنده می کنه دوباره جزغاله می کنه.

خوب آدم روانی ای هست دیگه این آدم. خوب باریکلا منم همین رو می گم دیگه. می گم اگه یه خدایی وجود داشته باشه و این همه کهکشان و اینا رو خلق کرده باشه با این همه عظمتش می شه تصور کرد که کارهای بد ما آدمها مثل همین کارهای یک مشت بچه ی کوچکه در مقابل عظمتش. خوب این خدایی که قراره اینطوری عذاب بده خوب روانیه دیگه. کس خله. مریضه.