Friday, September 03, 2010

اصولا آدم لیبرالی هستم و به عقاید دیگران هم هر چقدر که به نظرم احمقانه باشد سعی می کنم احترام بگذارم. اما واقعا یک چیزی را دیگر چند وقتی است که کمتر می توانم تحمل کنم. آن هم عقایدی است که نمود اجتماعی پیدا می کنند و پیام توهین آمیز مخابره می کنند. مثالش هم حجابِ بعضی آدمهاست. به نظرم حجاب همیشه فقط یک انتخاب شخصی نیست. حجاب مخابره ی یک پیام هم می تواند باشد. در ایران به خاطر اینکه حجاب اجباری است شاید این مساله به چشم نیاید. خیلی وقت ها از ظاهر هر کس می توان فهمید حجابش انتخابی است یا زورکی. از آنهایی که حجابشان انتخابی است خیلی هایشان هم اصلا قصد مخابره ی پیامی ندارند. حجابشان از عادتشان است، از حیایشان است از تربیتشان است. هیچ منظوری هم ندارند و صرفا انتخاب کرده اند که حجاب داشته باشند. این آدمها را نه تنها احترام می گذارم دوستشان هم دارم. خیلی هم معمولا دوست داشتنی هستند. اما یک عده ای از زن ها هستند که دلم می خواهد با تیر بزنمشان. آنهایی که پیام مخابره می کنند با حجابشان. پیامشان هم به زبان خودمانی اینست: "آهای مرتیکه ای که شوهرم نیستی، تو هیزی‍! من هم اگه حجاب نداشته باشم تو یا منو یا در واقعیت یا تو ذهنت داری می کنی". سوزش ماتحت هم وقتی است که سبیلشان معمولا از سبیل من هم پهن تر است. از نگاهشان می توانی بفهمی. آنقدر موج فرستنده هایشان قوی است که می خواهی بالا بیاوری. این موج ها را خارجی ها نمی گیرند. نمی فهمند. من بدبخت میدل ایستی اما خوب می گیرم. توضیح هم نمی توانم بدهم به هیچ کدامشان که چرا از این آدمها متنفرم. چرا دلم می خواهد یکجا به خودشان و عقاید کثافتشان با هم برینم.