Thursday, August 19, 2010

دهانش کف کرده بود و بر روی زمین رعشه می زد. جمعیتی دورش حلقه زده بودند. چشمانش زیر پلکش لغزیده بود. سفیدی اش تخمان اطرافیانش را نیم سایز کوچک کرده بود. رعشه اش به ناگهان تمام شد. لَختی بعد برخاست، گرد و خاک دشداشه اش را بتکاند و سپس به نام خدایِ قهارِ انتقام جویش خواند:

ای کسانی که شعور دارید احتمالا * و زور هم کمی دارید احیانا * هر جا اُزگلی دیدید که به دختری گفت تُرشیده * بگیریدش و لختش کنید با طُمانینه * و همانا طمانینه لغت سختی است و ما قافیه را رعایت کردیم این یکبار در اینجا * و اگر از تو پرسیدند معجزه ات چیست بگو مگر کوری همین * کجا بودیم یادمان رفت * یادمان آمد باز * بلی * دانه دانه سیر ترشی در ماتحتش کنید * بلکه بفهمد ترشیدن یعنی چه * تا عبرتی باشد برای این الاغ ها * صد رحمت به الاغ زبانش نیش ندارد * و بر شما هَرَجی نیست بلکه عبادت هم هست * تو چه دانی هرج چیست * دهخدا کن ببین خودت * گفتیم شاید بخورد به متن *‌