Sunday, May 16, 2010

کمپوت هلو در وان آب گرم

- شما دوست عزیز! شمایی که کت شلوار خوشگلِ باس تنته و کیف سامسونت داری و خدادتا در میاری.
= کی من؟
- بله شما دوست عزیز! نمی دونم که چه شغلی داری که از این بی ام و۲۵۰ میلیونی پیاده شدی. اصلا علاقه هم ندارم بدونم چون مطمئنم از صبح کله سحر تا شب سگ دو می زنی.
= چه وضعشه آقای محترم. چی می خوای حالا؟ شاعری؟
- نخیر! می خواستم بگم که تو اینهمه پول داری تا حالا وقت کردی یک بار هم که شده بری تو وان آب گرم کمپوت هلو بخوری با تخمات بازی کنی؟ نه می خوام بدونم شده؟ یا وقتش رو نداشتی هیچ وقت؟ هان؟ بگو دیگه؟ چرا لال شدی پس؟
= همممم. بگذارید فکر کنم. هممم. همین هفته ی پیش در ویلای اسپانیایم بودم. البته اگر جکوزی روباز رو بشه وان حساب کرد. اتفاقا آقا غلام یه سانشاین خیلی خوب هم درست کرده بود. هلو نداشت ولی. با تخمام هم بازی نمی کردم چون یک خانم خیلی زیبا بغلم بود. در جواب سوال شما باید بگم نخیر دقیقا اون کاری که شما گفتید رو وقت نداشتم انجام بدم.
- اِه
[پانزده ثانیه سکوت]
- شغلتون فرمودین چی بود؟