Sunday, January 29, 2006

تو فکر می کنی من پیغمبرم. نه اگه انگشت پات را تو درونم بگذاری جزغاله می شی از گرمای جنگ بین خیر و شر درونم
بعضی وقت ها که شرَم دارم خستگی در می کنم
من رو تحمل کن و ببخش
دوباره به میدان باز خواهم گشت