Thursday, April 30, 2009

آروم باش پسر
زمین و زمان رو به هم ندوز
زمین به تنها چیزی که نیاز نداره هیچ وقت عصبانیت تو یکیه
اهمیت اینکه خلیج فارس فارس باشه یا مولوی ایرانی باشه چیه؟
شاید مهمتر این باشه که چهار تا شعر از اون هشت من غزلیاتش بخونی؟
یا شاید اینکه بری جنوب ایران تو اون دریا یه شنایی غواصی ای قایقرونی ای کاری بکنی؟
قبل از اینکه رگ تعصب ملی ات قمبل کنه بیرون
محتویات: اشک چشم
شیوه ی مصرف: ماهی دو بار روی قسمت های خشکی زده ی مغز

از خوردن و در دسترس قرار دادن کودکان جدا خودداری شود

Wednesday, April 29, 2009

بزن بیرون شهر
بکش خودت رو از این گه دونی بیرون یه شب
برو وسط کویر وسط دشت
دوربین دوچشمی ات رو بده به آسمون
بگذار ستاره ها ماساژ بدن چشمای خسته ات رو
در بیا از این روزمرگی کسالت آور
قبل از اینکه بمیری.

Monday, April 27, 2009

شاشیدیم تو دو دستی که برای کمک و دوستی به همزبون خودش دراز کرده بود و یه سیلی خوابوندیم رو گونه های قرمزش و با تیپا از خونه اش انداختیمش بیرون. اسمش رو گذاشتیم بازگشت داوطلبانه ی مهاجران افغانی به کشورشان. وحشی های پر ادعایی بیش نیستیم.

Tuesday, April 21, 2009

تاثیر گذاشتن بر دیگران یه لذت عمیق ترسناک می ده بهم. به عمق خواروندن پشت کمر و به ترسناکی عقبکی افتادن از پشت بوم.

Monday, April 20, 2009

کلاف در هم پیچیده ی درست و غلطه. راست و دروغ. منطق و بی منطق. جدید و قدیم. عمیق و سطحی. پیچیدگی اش به گونه ی ناامیدوار کننده ای گیج کننده است. ایران رو می گم. سخته برام. جدی می گم. سختمه! خسته ام می کنه ...

Sunday, April 19, 2009

عزیز دل کم روی من
تو افق زندگی رو نگاه کن

تو دل کوبیدن پا تو صورت پایینی ات رو نداری
تو توان پایین کشیدن بالایی ات رو نداری

تو دونده ای نه صخره نورد

چیزی اون بالا برای تو نیست
عزیز دل کم روی من

آروم ...