با لحجه غلیظ انگلیسی اش می گفت که زمان های قدیم یک آدم معمولی از سیاست های کشورش خوشش نمی آمد، شخصا تصمیم می گرفت خودش سیاست مدار شود و عوض کند آن سیاست ها را. آدم های با اصولی وارد یک حزب می شدند، به تدریج بالا می رفتند و بعد هم نخست وزیر یا رییس جمهور می شدند و آنوقت به همان ایده آل ها و افکار خود جامعه ی عمل می پوشاندند. از اول تا آخرش هم پای حرفشان می ایستادند. شکایت می کرد که این دوران به سر رسیده و حالا سیاست مدارها به جای عمل به آنچه خودشان عمیقا باور دارند مدام به نظرسنجی ها رجوع می کنند تا بینند مردم چه می خواهند و آنچه که مردم می خواهند را سیاست جدیدشان می کنند.
گفتم الاهی خیر ببینی ما تو ایران از این نوع سیاست مدارهای با اصول (حرف-مردم-تخم-مبارکشون-هم-نیست) یه کم زیادی داریم. یه مدت بدون اصول دندون رو جیگر بذارین. بچه ها دارن می کننشون تو کارتون؛ می فرستیم براتون.