سبیل های بنی صدری اش را تاب می داد و می گفت:
«جوان شما فکر می کنی وزارت اطلاعات ایران خیلی به قول شما جوانها کارش درسته. فکر می کنی که مثلا از هر ایرانی که سرش کمی بوی قرمه سبزی دهد پرونده دارد و اگر مثلا فلانی یک روز در کویر لوت ایستاده شاشیده در پرونده اش یک برگه رفته. نخیر آقاااااا این حرفا کشکه! از سی آی ای که بهتر نیستند که خاک بر سر ها نتوانستند به این آقای ابومطلب ویزا ندهند که هواپیمایشان را روی هوا نفرستد و نتوانستند اسامه را ترور کنند و نتوانستند بفهمند که عراق سلاح شیمیایی دارد یا نه. نمی شود همه جای مملکت از لحاظ مدیریتی زار بزند و یک ارگانش دیسیپلین انگلیسی داشته باشد که! همه چیز این مملکت باید به همه چیز دیگرش بخورد مگر نه جای تعجب دارد. وزارت اطلاعات هم مثل دیگر ارگان های دولتی خر تو خر عظمی است و گونی گونی بوروکراسی دارد و یک عالمه آدم دست و پا چلفتی خنگ پشت همدیگر رئیس و مرئوسند. مدیرانش هم مثل مدیران بخش های دیگر حکومتی از هوش بالایی برخوردار نیستند. خیر آقااااااااا اینها همچنین می گویند وزارت اطلاعات وزارت اطلاعات که من و شما فکر کنیم خبری است آنجا آقاااااااا. اینها یک مشت آدم متوهمند که نهایت اطلاعات جاسوسی اشان اینست که شب ها اخبار بی بی سی و آمریکا و اسراییل را گوش کنند و اسم یادداشت کنند فردا بروند سراغشان.»
گفتم چه می دونم والا آقا امیدوارم!
گفتم چه می دونم والا آقا امیدوارم!