بر خلاف آنچه که جامعه با ارزش ها و قوانینش اصرار دارد به ما تحمیل کند، آدمیزاد موجود پیچیده ایست و رفتارهای پیچیده ای از خود بروز می دهد که هر کدام شاید ساعت ها روانشناسی بطلبد تا کاملا فهمیده شود. نمی دانم چیست که تربیت شده ایم که همه را در مکعب مستطیل کوچک ذهنمان بگنجانیم. مگر می شود در یک جمله ی ساده کل رفتار یک انسان درشرایط بسیار خاص و بحرانی را خلاصه کرد و گزاره صادر کرد؟ مگر می شود در یک جمله ی ساده حکم داد و قضاوت کرد؟ جملاتی ساده انگارانه، عوامانه و تهی از حقیقت امثال "فلانی به شوهرش خیانت کرد چون جنده بود" فقط نشان از سادگی و سطحی بار آمدن مغز است. حالا از این بگذریم چطور می شود راجع به مجموعه ی میلیونی از این موجودات پیچیده گزاره ی کلی صادر کرد؟ جملاتی نظیر "افغان ها خشن و بی رحمند" یا "جهودها خسیسند" یا "چینی ها خنگ اند". چطور به خودمان جرات می دهیم؟ مگر ما کی هستیم؟ آدمی عامی که در عمرش به زور ممکن است هزار نفر آدم در کل دنیا را از نزدیک دیده باشد؟ کمی فکر کنیم قبل از اینکه افراد، ملت ها و نژادها را در مکعب ذهنمان قالب بزنیم یا اجازه دهیم برایمان قالب بزنند.