Monday, February 13, 2006

دی دریم می کنم که مغزم یه سویچ پنهانی یه جا داره
که با یه چیز عجیب غریبی مثل مثلا مدیتیشن خاص استاد آکیپوتسا زده می شه و
نصف دیگه ی مغزم روشن می شه
و من قهرمان جهان می شم

هالیوود به دی دریم هامونم نفوذ کرده
از اینکه بچه ی ناخواسته ای بودم احساس خوشحالی می کنم
حداقل تو یه چیزی قسر در رفتم
دچار پروستات نوشتاری شدم
نمی تونم نوشته ی بلند بنویسم
دلم یه بچه می خواد فشارش بدم
گازش بگیرم

نشونه ی نگران کننده ایه
نه نمی خوام

Sunday, February 12, 2006

اگه بخوای برای هر غلطی که می کنی هر زری که می زنی دنبال یه آدم بزرگ باشی برای تایید ات که نمی شه که
خودت اون آدم بزرگ باش

دیر فهمیدم
نوشته های منقطع من تو این وبلاگ من رو یاد پریود های نامرتب ماهانه می اندازه
شریان ناگهانی خون کثیف از کس یک ماده وحشی در حال ترمیم
اصلا اعصاب یه اسمارت اس مثل خودمو ندارم
خودم کافیم برا خودم

دست از سرم بردار
من باید پیغمبر می شدم
لیاقت نداشت خدا
ساختن یک رابطه عاطفی عمیق با یک دختر مثل ساختن یک سیویلیزیشن بشری انرزی و وقت می بره
بعضی وقت ها که به گذشته نگاه می کنم
می گم خدای من
هرگز حوصله ی ساختن یکی مثل این رو ندارم...
let it be

وفادار موندنم هم از رو کون گشادیه
ای خدا
بعضی وقت ها فکر می کنم که این ایده که "هر چی پرطرفداره حتما کس شره" مزخرف محض نیست
بلکه خیلی هم هدایت کننده است
کاش یکی از متفکرهای خوب فیلم می ساخت
همش کس شر
حیف چس فیل

Thursday, February 09, 2006

تا حالا نشده بود که پیش يه آدمی از لحاظ مغزی احساس فلجی کنم
همه رو بالاخره می شد یه جوری توجیه کرد

مادرشو گاییدم

Wednesday, February 08, 2006

چهارتا دونه کاریکاتورداره دنیا رو به آتیش می کشه.
عجبا